سحر بلبل حکايت با صبا کرد

شاعر : حافظ

که عشق روي گل با ما چه‌ها کرد سحر بلبل حکايت با صبا کرد
و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد از آن رنگ رخم خون در دل افتاد
که کار خير بي روي و ريا کرد غلام همت آن نازنينم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد من از بيگانگان ديگر ننالم
ور از دلبر وفا جستم جفا کرد گر از سلطان طمع کردم خطا بود
که درد شب نشينان را دوا کرد خوشش باد آن نسيم صبحگاهي
گره بند قباي غنچه وا کرد نقاب گل کشيد و زلف سنبل
تنعم از ميان باد صبا کرد به هر سو بلبل عاشق در افغان
که حافظ توبه از زهد ريا کرد بشارت بر به کوي مي فروشان
کمال دولت و دين بوالوفا کرد وفا از خواجگان شهر با من